پارت بیست و پنجم

زمان ارسال : ۱۵۵ روز پیش

زمان تخمینی مطالعه : حدودا 5 دقیقه


فصل 9
مهناز خانم پس از هماهنگی با پیرزن و گرفتن آدرس دختر خواهرش به طرف عباس آمد و گفت:
ـ بیا. اینم آدرس.
عباس با اخم و دقت به آدرس نگاه کرد و گفت:
ـ برای امروز قرار گذاشتی؟
ـ آره. پیرزنه گفت ساعت شش بیاید. خودشم اونجاس.
ساعت شش عصر عباس و مهناز خانم آماده رفتن به خانه خواهرزاده پیرزن بودند. مجتبی از بیرون آمد و با دیدن عباس گفت:
ـ بازم خواستگاری؟! ان دفعه دیگه کد

378
93,788 تعداد بازدید
451 تعداد نظر
71 تعداد پارت
نظر خود را ارسال کنید
فقط از طریق اپلیکیشن دنیای رمان میتوانید نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
  • زینب

    00

    عالیه 👍

    ۴ ماه پیش
  • مرضیه نعمتی | نویسنده رمان

    🙏❤

    ۴ ماه پیش
  • سلین

    11

    به نظرم عباس تا زمانی که به بهار علاقه مند نشده یه قنادی چیزی بزنه 😁😄 عالی مثل همیشه 🥰

    ۴ ماه پیش
  • مرضیه نعمتی | نویسنده رمان

    آره واقعا به یه قنادی نیاز داره😄😄♥️♥️🙏🌹

    ۴ ماه پیش
  • Zarnaz

    ۲۰ ساله 20

    عالی بود مرسی مرضیه جونم ❤️❤️

    ۴ ماه پیش
  • مرضیه نعمتی | نویسنده رمان

    🌹🌱

    ۴ ماه پیش
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.

شما هیچ پیامی ندارید